مطالبه سوم
مهرداد احمدي شيخاني
يادم هست و قطعا بسياري ديگر هم به ياد دارند كه وقتي 19 سال پيش، امريكا و متحدانش براي از بين بردن القاعده و طالبان به افغانستان لشكر كشيدند، بسيار به شوخي يا به جد ميگفتند ديري نيست كه جهت مهاجرت از افغانستان به ايران معكوس شود و بهزودي اين ايرانيان هستند كه براي كار به افغانستان خواهند رفت. حتي بودند بعضي از تحليلگران سياسي خوشنام ديروز و امروز در داخل كشور كه پس از حمله امريكا به عراق و طرح صدور دموكراسي مطلوب به خاورميانه، معتقد بودند كه امريكا بهتر بود براي گشودن راه دموكراسي در اين سوي جهان، به ايران حمله ميكرد. حالا در آستانه 20 سالگي اشغال افغانستان و عراق، وضع چگونه است؟ آيا آن پيشبيني معكوس شدن مهاجرت و پيشبرد دموكراسي در منطقه محقق شده؟ شايد از فرط تكرار، اين سخن ملالآور شده باشد ولي بعد از دو دهه چه ميبينيم؟ كشتار دانشجويان دانشگاه و راكتباران كابل و همزمان حمله داعش در شهرهاي عراق و كشتن مردم. قطعا آزادي بيان در عراق و افغانستان مثالزدني است و تقريبا نمونه مشابهي در خاورميانه ندارد، اما كه چه؟ آيا اين وضعيت حتي سر سوزني به آن تصوير معكوس شدن مهاجرت انجاميده؟ آن روزها دو دوست مهاجر عراقي داشتم كه پس از تغيير حاكميت در عراق به كشورشان بازگشتند. يكي مترجم و روزنامهنگاري چيرهدست بود و ديگري نقاش و تصويرسازي صاحبنام. آنها را قبل از بازگشت به عراق ديدم و هر دو بسيار شادمان كه ميرويم و از اين همه سختي و رنج كه در كشورتان تحمل كرديم راحت ميشويم و جملاتي ديگر كه اينجا نميآورم و سخن از بهشتي كه پيشرويشان گشوده است. حتي آنكه روزنامهنگار بود بارها به من زنگ زد كه فلاني تو هم بيا برويم كه آنجا براي تو فرصتهاي بسياري گشوده است و با تجربياتي كه در عكاسي و گرافيك و نوشتن داري، نانت در روغن است كه فقط به احترام و ادب سخنانش را به مطايبه گرفتم و گذشت. به سالي نشد كه هر دو برگشتند. يكيشان را به مرور بيخبر شدم ولي آن ديگري با دو دست به اينجا چسبيده و با آن همه طعن و لعن و نفريني كه موقع بازگشتش نثار كشور ما ميكرد، حالا با كلنگ هم نميتوان از اين جايي كه چاله متعفنش ميناميد بيرون آورد. دليلش چيست؟ هر جامعهاي براي بهروزي و رشد، سه مطالبه و نياز اصلي را پي ميگيرد؛ امنيت، رونق اقتصادي و دموكراسي. اگر دقت كنيم در اين سه، امنيت نيازي قديميتر و دموكراسي جديدتر است. يعني در گذشتههاي دور ابتدا نياز به امنيت بود كه جوامع را شكل داد و سبب دور هم جمع شدن انسانها و تشكيل مدنيت و شهرها شد. بعد از آن و طي قرنهاي بسيار، از دل اين مدنيت حاصل از امنيت، اقتصادها شكل گرفت و نهايتا به پديدهاي اجتماعي به نام آزادي و دموكراسي منجر شد. اما هيچوقت اين مسير برعكس طي نشده و با هيچ ابزاري و استفاده از هيچ قدرتي چنين اتفاقي رخ نداده است. همين تجربه عراق و افغانستان نمونه روشني است. نزديك دو دهه دموكراسي نسبي و آزاديهاي اجتماعي در اين دو كشور، نه به رونق اقتصادي و نه به امنيت منتهي نشده است و حالا هم كه در آستانه خروج نيروهاي امريكايي، تصويري كه پيش چشم ديده ميشود، محاصره دوباره كابل مثل سابق و موشكباران شهر و احتمالا بازگشت طالبان به اريكه قدرت است و آن مهاجرت معكوس نه تنها شكل نگرفت و بعد از 20 سال همچنان چند ميليون افغانستاني در ايرانند كه احتمالا ديري نخواهد گذشت كه با سيل دوباره و اينبار بسيار بيشتر آوارگان روبهرو خواهيم بود. امنيت، آنهم در جايي مثل خاورميانه كه خون را با خون ميشويند، مهمترين نياز اجتماعي است كه بدون آن هيچ جامعهاي نه روي رفاه اقتصادي را خواهد ديد و نه ميوههاي دموكراسي و آزادي را خواهد چيد. نمونه بارز و روشنش كه پيش چشممان است، همين عراق و افغانستان كه دو طرفمان را گرفتهاند. آن يكي با سي و چند ميليون جمعيت، بعد از ماهها كلنجار رفتن، رييسجمهورش با آراي حدود يك ميليون رايدهنده و به ضرب و زور امريكا معرفي ميشود و آن يكي، تكهتكه و اقليم اقليم شده و ساز جداسري در اقليمهايش بلند است. اما داستان فقط همين نيست. اگر به ايجاد امنيت افتخار كنيم و با وجود تحريمها نهتنها قحطي نبينيم بلكه صادرات هم داشته باشيم، خواسته يا ناخواسته در مقابل مطالبه سوم قرار ميگيريم.